به اسم خالق زیبایی ها

 یه ماهی میشه که من توی خواب دیدم وسط خیابون یه شهرم. و دوتا قبر با فاصله از هم هستن. رفتم جلو و با پام یواشکی آروم زدم به یکی از قبرها تا اینکه پروفایلش بالای سرش باز بشه و من باهاش چت کنم. پروفایلش باز نشد و یه پسر نوجوون که وایستاده بود منو نگام میکرد ،برای اینکه پیشش ضایع نشم گفتم حتما خوابیده که جواب منو نمیده.

صداقت
پسرک یک سری کامل تیله داشت و دخترک چندتایی شیرینی با خودش داشت.  پسر به دختر گفت : من همه تیله هامو بهت میدم؛ در عوض تو همه شیرینیهات رو به من بده !
دختر کوچولو قبول کرد اما پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش برداشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد…!
اما دختر کوچولو در کمال صداقت و طبق قولی که داده بود تمام شیرینیهایش را به پسرک داد…
آن شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و راحت خوابش برد ولی پسر کوچولو نمی توانست بخوابد ، چون به این فکر می کرد که همانطور که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل او مقداری از شیرینیهایش را قایم کرده و همه شیرینی هایش را به او نداده …!!!

 "راز خنده یوسف"الهام گرفته از آهنگ حمیرا
فقط یه بار خودتون امتحان کنید،تا به معجزه ای که میکنه باور کنید. خلاصه وار مینویسم تا بخونید
"دوران دانشگاهم حدودا سال 81 بود که آهنگ بخند بروی دنیای حمیرا رو توی خوابگاهمون گوش دادم. تو دل خودم گفتم حمیرا داره "شعر"میگه .یعنی چی که بخند بروی دنیا تا دنیا بروت بخنده.
گفتم ضرری که نداره از فردا امتحان میکنم ولی میدونم جواب نمیده.
داداش این شد که من اخمو ترین فرد دانشگاه از فردای اونروز طوری میگفتم و میخندیدم که همه دوستام تعجب کرده بودند که چرا یوسف 180 درجه اخلاقش خوب شده. انقدر خودمو به بیخیالی زده بودم که انگاری غمو غصه ای توی زندگی ام نداشتم.
انقدر خنده الکی ولی از ته دل .حتی دیگه من برای دوستام شده بودم خل دانشگاه.
روزها سپری شد و نوبت امتحانات پایان ترمم رسید.امتحاناتمو بد دادم و کلی حرصم دراومده بود ولی به خنده های الکی ام ادامه میدادم. تا ثابت کنم به خودم و مشخص بشه که حمیرا دروغ میگه یا راست.
حوصله و علاقه نداشتم کارناممو ببینم.وقتی کارناممو گرفتم .بهترین نمره های دانشگاه رو گرفته بودم یه دونه 20 توی درسی که نتونستم حتی تحقیق به استاد تحویل بدم.
نمره هام همش بالای 15 بودن. همکلاسیهام با دیدن نمره های فضاییم شوکه شده بودن.
"وای خدای من.چه لطف بزرگی در حق من کردی. بی اختیار یاد آهنگ حمیرا افتادم و برای خودم ثابت کردم که حمیرا هم صد درصد این آهنگشو تجربه کرده تا خونده." بخدا الانم مدیون حمیرا و آهنگ اش "بخند ب..."هستم.
همتون امتحان کنید در هر لحظه از زندگی جواب میده.
مرسی از همتون که خوندید.

 سلام: اینایی رو که میگم همش اعتقادات و نظرهای شخصی خودمه.امیدوارم درکم کنید و فکرای دیگه ای نداشته باشید. ازمم اگه بخواهید ازدواج کنم ، هیچ فایده ای نداره چون تصمیمم قطعی و صد درصده.

 سلام زیباترین جمله ای که داداشم هانی  از بیمارستان برام فرستاد و منو از نگرانی درآورد و خدا رو شکر زودتر صدات برگشت.

 ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ......

گفتی از فرهنگ شهر بگویم؟...چه بگویم؟...چه دارم که بگویم؟..چه دارد که بگویم؟..جز آدمهایی که همانگونه اند که گفتمت...جز خانه هایی تکراری و روزهایی تکراری تر...اینجا آدم زیاد میبینم ولی ....اینجا دوست و آشنا زیاد دارم ولی...همبازی که تا دلت بخواهد ولی...درواقع همیشه تنها میشوم...پس مشقهای ننوشته و تکالیف انجام نداده ام را پیش تو می آورم و تو همه را خط میزنی و بیست میدهی دفتر سفیدم را و خالیم را...و من در ..صفر ..بیست تو گم میشوم ...و از شرم نگاه صبورت خیره به زمین میمانم... بادستهای مهربانت سرم را بالا نکن....گریه کرده ام.....از اشکهایم خجالت میکشم...چرا که من لیاقت هیچ چیز خوبی را ندارم....اما..یوسف دوستت دارم....دوستت دارم...(از حرفهای هانی...تقدیم به یوسف...).................مرسی